شعر و داستان کوتاه
نوشته شده توسط : یه دوست

خواب من

شبي خواب ديدم با خدا كنار ساحل قدم ميزنم،رد پاي هردوي ما روي ساحل بود،وقت برگشتم و به گذشته نگاه كردم ديدم در موقع سختي تنها يك رد پا كناره ساحل است، پس به خدا گله كردم وگفتم:خدايا چرا در موقع سختي مرا تنها گذشتي، خدا لبخندي زدو گفت :فرزندم در آن موقع تو بر دوشه من بودي


شيطان را ديدم که سجده اي طولاني کرد

گفتم : ملعون مگر تو از درگاه خدا رانده نشده اي؟

گفت : من از بندگي معزولم او که از خدايي معزول نيست


عشق یعنی قلب های بی قرار

عشق یعنی اشک های انتظار

عشق یعنی محرم دل ها شدن

قطره بودن رفتن و دریا شدن

عشق یعنی دیدن خواب بهشت

خوبی وسرزندگی،منهای زشت

عشق یعنی معرفت مردانگی

در دل شب گریه و دیوانگی

عشق یعنی انتظار بی کران

گفتگو با مهدی صاحب زمان

عشق یعنی گنبد زرد رضا

در حریم دوست ذکر ای خدا


بندگي كن تا كه سلطانت كنند

تن رها كن تا همه جانت كنند

همچون سلمان در مسلماني بكوش

اي مسلمان تا كه مسلمانت كنند

خوي حيواني سزاوار تو نيست

ترك اين خو كن كه انسانت كنند

چون نداري درد درمان هم مخواه

درد پيدا كن كه درمانت كنند

بنده ي شيطاني و داري اميد

كه ستايش همچو يزدانت كنند!؟


التماس خدا شجاعت است

اگربرآورده شودحاجت است

اگربرآورده نشودحکمت است

التماس خلق خفت است

اگر برآورده شودمنت است

اگربرآورده نشود ذلت است





:: بازدید از این مطلب : 189
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 13 آبان 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: